اینجا آمدهام برای چه کار؟
نه پیدا من
نه پیدا یک درخت
پارک شهر گم شده است
در مه
بر فرش برگها
ایستاده رفتگر
پک به سیگار میزند
دزددانه یک شبح
برگ تازه میشود
کلاغ تازه میشود
صبح از میان مه
تازه میشود پدید
آمدم اینجا برای چه کار
برگردم به کار گل
غوغای نان و اندکی نمردن
یادم باشد
راه که میروم در باران
تظاهر کنم
فراموش کردم
بردارم چتر
14/9/79، حسن صانعی