خود را چنین توصیف میکند: از مدتها پیش، منتقد وجهای مذموم بودهاست. در بهترین حالت صرفا ندیمهای در خدمت هنرهای خلاقه ! به نقل از براندن بیهان، نمایشنامه نویس ایرلندی، منتقدان همچون خواجگان حرمسرا هستند. طریقهی انجامکار را میدانند، لیکن خود در انجام آن عقیماند. در زمانهی فربهگی روزافزون جمع کتابخوانی، پرستش نظرات سلبریتیها و تکثیر وبلاگنیسان، حال چه نقشی برای منتقد حرفهای به مثابه حکم مطلق تعیین ارزش هنری باقی میماند.
آیا سنجش ادبیات و انواع هنری تنها به ذائقهی شخصی افراد بستده است؟ آیا هنر، نقطه نظری «به خوبی نظر دیگر» است.
مکدونالد میکوشد تا تا از نقشو جایگاه منتقد همگانی دفاع کند. او در مخالفت با دعاوی اخیر در باب نسبی و شخص بودن محض ارزش هنری به استدلال مینشیند. این کتاب به این امر میپردازد که چرا در اواخر قرن بیستم، به ندرت میتوان از منتقدان برجسته، چون ویلیام ایپسون، اب، آر، لیویس سراغ گرفت.ق