نویسنده هنر جهانی پانتومیم
مارسل مارسو، در سال 1946 به آموختن اصول هنرهای نمایشی پرداخت. به تآتر سارا برنارد در پاریس پیوست، که شارل دولن و شاگرد و همکارش اتیئن دکرو در آن جا درس می دادند. ژان لویی بارو که بعدها از نامداران تآتر اروپا و جهان شد، از دانشآموختگان این کلاس بود. مارسل مارسو به گروه هنرجویان این مدرسه پیوست و به آموختن نمایش مشغول شد. پساز مدتی در کنار لویی بارو به صحنه میرود و نقشآفرینی میکند.
مارسل مارسو 24 سال داشت که موسیو بیپ را آفرید.
موسیو بیپ، شخصیتی نمایشی با پیراهنی راه راه و کلاهی با یک شاخه گل سرخ بر سر و صورتی چون گچ سفید است که نخستین بار در سال 1947 میلادی بر صحنهی نمایش نقشآفرینی کرد. این شخصیت نمایشی، از آن پس، بیشاز ششدهه همراه با مارسل مارسو به زندگیاش ادامه میدهد.
مارسل، در 22 ماه مارس 1923، در شهر استراسبورگ در فرانسه به جهان آمد. نام خانوادگیاش مانژل بود. پدرش حرفه ی قصابی داشت و مادرش خانهدار بود. از همان نوجوانی دوست داشت کمتر از گفتار کلامی و بیشتر گفتار بدنی استفاده کند و منظورش را بیشتر با میمیک و ژست بیان کند. بازیگران بزرگ فیلمهای صامت، به ویژه چارلی چاپلین و باستر کیتون ذوق و شوق بازیگری را در او برانگیختند. در همان زمان دوست داشت که هنر سکوت را که نوع دیگری از کلام ارتباطی با انسان است، به عنوان حرفهی آیندهی خود برگزیند.
با هجوم و اشغال فرانسه بهوسیلهی ارتش فاشیستی آلمان هیتلری در سال 1340، خانوادهاش مجبور میشود تا از استراسبورگ بگریزد. پدرش را مأمورین گشتاپو دستگیر میکنند و در ارودگاه مخوف کار اجباری آشوویتس به قتل میرسانند. مارسو در شهر لیموژ به نهضت مقاومت ملی فرانسه میپیوندد و به همین علت نیز نام خانوادگیاش را تغییر میدهد تا با نام جدید و مستعار شناخته نشود. بعدها همین نام خاطرهانگیز را برای همیشه روی خود میدهد.
مارسو به علت فعالیت پی گیرش در نهضت مقاومت، تحت تعقیب گشتاپو قرار میگیرد، اما چون نام خانوادگیاش را در شناسنامهی جعلی تغییر یافته است، فاشیستها قادر به شناسایی او نیستند.
به اعتقاد او زندگی در دوران خفقان همراه با زندگی زیرزمینی، لب فروبستن اجباری و خود را نشناساندن و پنهان داشتن، هنر سکوت را بیشاز هر زمان دیگر در وی پرورش داد.
نخستین اجرای عمومی وی در متروی پاریس به وسیلهی مأمورین گشتاپو متوقف میشود. رو در روی مأمورین گشتاپو میایستد. لحظاتی هراسانگیز میگذرد. مارسو ترس خود را فرومیخورد و در نقش شهروندی بیآزار و مظلوم، بیخبر از همه چیز و همه جا در برابر آنان میایستد. وی این نقش را چنان با قدرت و هنرمندانه بازی میکند که فاشیستها باور میکنند.
او با این تجربه به این اعتقاد میرسد که تسلط یافتن بر جسم، توانمندی اندیشیدن را فزونی میبخشد
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.