کتاب آشوب‌گرایان، یا تاریخ آنارشیست‌های جهان-1880-2015

تصویر پلیس آلمان به تظاهرکنندگان در اوایل قرن بیتمآشوب‌گرایان

1880-1914

در سال‌های 1880 تا 1914، روزگار قدرت‌نمایی آشوب‌گرایان در اروپا و آمریکا است. زمانی که اتوموبیل اختراع شده‌است. سینما و هواپیما به بازار آمده و کودکان دریافته‌اند که با دوچرخه می‌توان از خانه و کاشانه‌ی پدری گریخت. زمانی که هزاران نفر قادرند با قطار یا اتوبوس به کنار دریا رفته و از حمام آفتاب بهره بگیرند. زمانی است که می‌گویند، ادوارد پنجم، تعطیلات آخر هفته را اختراع کرد. آن ایام،عصری است که صداهای گوش‌خراش، تنها صدای مادندگاربر همه‌جا است. حتی اقلیت اشراف زمین‌دار، نیز از این‌ تحولات بی‌بهره نمانده‌اند. در روسیه و اسپانیای درهم و برهم، نشانه‌های شهرنشینی و صنعت خودنمایی را آغاز کرده‌اند. حرکتی که با بدی‌ها و خوبی‌هایش به آن سال‌ها،تحرک، تولید انبوه و منطق مبارزه را هدیه کرد.

آشوب‌گرایان نیز، کم‌تر از آن‌ روزگار، تحرک و رؤیاپروری نداشتند. تحرک‌شان بلای جان پلیس کشورها شده‌بود. رفتار احساساتی‌شان سرلوحه‌ی همه‌ی روزنامه‌ها. فلسفه‌ی مبارزاتی و نظریه‌های انقلابی‌شان، همه‌ی نظریه‌ها و فلسفه‌های سامان یافته‌ی انقلابی موجود را پشت سر گذاشته بود. جست‌وجوی تعریف‌های مشخص‌تر باعث گم‌راهی خواهد شد. آشوب‌گرایان جزئی از مردم بودند، با این تفاوت که به شدت در جهت عکس حرکت مردم حرکت می‌کردند.

در این دوره، حرکت و تغییرات اجتماعی، اگرچه سرعت بیش‌تری یافته بود، ولی هنوز نظام مرکزیت و کنترلی در کار بود. از خدمات اجتماعی انگلستان تا قانون مالکیت زمین در روسیه، همه‌ی شئونات اجتماعی- اقتصادی، به ویژه در جهت سیاست طبقه‌ی کارگر، نظام و مرکزیت بیش‌تری می‌یافت. اگر قرن هجدهم، به دلیل گرسنگی کارگران و قیام دهقانان بی‌زمین، پروراننده‌ی آشوب‌ها شناخته می‌شود؛ پایان قرن نوزدهم، دوران گسترش اتحادیه‌های کارگری، احزاب جامعه‌گرا و انقلاب‌های طرح‌ریزی‌شده، شمرده می‌شود.

آشوب گرایان، گروهی بودند که کاملاً  در برابر جریان حرکت‌های اجتماعی عمل می‌کردند. در سازمان‌دهی و مرکزیت یا مرجعیت هر مقامی که با اعتقاد آن‌ها، مبنی بر نفی هر نوع حکومتی با هر گونه نظام سلطه، تضاد و دشمنی داشتند و آن را نفی می‌کردند. آن‌ها پذیرفته بودند، ریشه‌ی همه‌ی زشتی‌ها از حکومت‌ها است. این حکومت چه لاییک بوده‌باشد، چه مذهبی . چه حزبی و یا فردی. آن‌ها همه‌ی بیماری‌های اجتماعی قرن نوزدهم را ناشی از نوع رفتار و عملکرد حکومت‌ها می‌داستند و حکومت را عامل نابرابری و بی‌عدالتی می‌شمردند.

در سال 1886 میلادی یک آشوب‌گرای آمریکایی، عامل بدبختی‌های کارگران شیکاگو را چنین توصیف کرد.

«هزارها کارگر در اتاق‌هایی زندگی می‌کنند که هیچ حفاظی، آن‌ها را از هوای بد محافظت نمی‌کند؛ نه دستگاهی برای تهویه‌ی هوا وجود دارد، نه نور آفتاب به داخل دخمه‌های آنان می‌تابد.مسکن آن‌ها؛ زاغه‌هایی است که دو  یا سه و گاه چهار خانوار در آن به سر می‌برند.

آن‌ها سبزی‌های گندیده و باقی‌مانده‌ی غذاها را از سطل‌های ذباله جمع می‌کنند و یا با چند پول سیاه از مغازه‌ی قصابی، امعا و احشاء حیوانات را می‌خرند. این‌ها‌ ‌با ارزش‌ترین چیزهاییاست که به خانه می‌برند تا خوراک خود و خانواده‌شان را تأمین کنند. این حقایق سرزمینی است که خود را مرکز تمدن جهان می‌داند و انباشته از غذا و ثروت نیز هست.

در آن‌جا سخن از شیکاگو بود، اما این صحنه‌های ناخوشایند و زشت را می‌‌توانست در لندن، وین، پاریس و با اندکی تفاوت در روستاهای اسپانیا و یا در سیبری روسیه نیز مشاهده کرد. فقر  مطلق، در جامعه‌هایی رایج بود که با بزرگ‌نمایی، خود را پیش‌رفته نیز می‌دانستند و البته از نظر اختراع و اکتشاف و رشد صنایع صنعتی و غذایی به غول‌های بزرگ اقتصادی بدل شده بودند.

دولت‌مردان این جوامع اعلام می کردند. «آشوب‌گرایان جنایت‌کارانی غیر قابل تحمل و خودپسندند. عقیده و نظر آشوب‌گرایان، توهینی خشونت‌بار است برای آزادی انسان و جامعه.» دولت‌مردان و حاکمان جهان، همیشه «آشوبگرایی» و «آنارشیست» را جنایت «علیه بشریت» معرفی کرده و وظیفه‌ی هر انسان و شهروندی می‌دانند تا برای انهدام آنان کوشش کنند. اظهارات تئودور روزولت در سال 1901 و بسیاری از دولت‌مردان سیاسی کنونی جهان، دلیل  روشنی از شهرت پرقدرت آشوبگرایان در سده‌های گذشته و امروز است.

آشوبگرایان نیز در مقابل، اتهام را به ایشان بر‌گردانده و حکومت‌های وابسته به (کلیساـ سرمایه) همراه با عمال و قوای دولتی حافظ آنان را بانی خشونت در جامعه و جهان معرفی ‌کرده‌اند. آنان عقیده داشتند. «نابرابری، ارمغانی است که مسئولین و مقامات حکومتی تدارک دیده‌اند و مؤمنین کلیساها در دعاهای‌شان با خشنودی آن‌ها و عمل‌کردهای‌شان را تقدیس کرده و می‌ستایند.»

« ثروتمند در کاخ

فقیر در کوخ

خداوند ایشان را عزیز

و

برخی را ذلیل کرده‌ست

خدا چنین می‌خواهد.»

 

این اعتقاد مذهبی را، آشوب‌گرایان به شدت نفی می‌کردند و تنها راه دست‌یابی به مساوات و عدالت اجتماعی را، در انهدام همه‌ی بنیادها و پایگاه‌های مقامات حکومتی می‌دانستند؛ برای ساختن جامعه‌ای بدون حکومت، که انسان آزاد باشد و بتواند سعادتش را به اندازه‌ی توانش فراهم آورد.

این عقیده، با تضادی که با اوضاع قراردادی، زور و فشار حاکم داشت، همه‌ی آشوب‌گرایان را به هم پیوند داده بود. بر اساس این عقیده است که آشوب‌گرایان سرمایه‌ی شگفت‌آوری از مخالفت و دشمنی برای خود فراهم آورده بودند، بی‌آنکه برنامه‌ای منظم و از پیش تعیین‌شده داشته باشند. از این ره‌گذر شکل‌های مختلف مشاجره، مجادله و بحث‌های پایان‌ناپذیر، طبیعت اصلی عقاید ایشان شد و از آن، مجموعه‌ای از کنش و واکنش، احساسات و نظریه‌ها، هم‌چون قطعه سفالی رنگارنگ، اما شکسته به دست آمد.

مسئولین و مقامات حکومتی چگونه باید نابود شوند؟ تغییرات بزرگ اجتماعی چگونه باید به نتیجه برسند؟ چه چیز اعتقاد آرمانی آشوب‌گرایان در خصوص زندگی را جامه‌ی عمل می‌پوشاند؟ متأسفانه آشوب‌گرایان پاسخ ناقصی در جواب به این پرسش‌ها ارائه کرده‌اند.

آنان «خشونت» خود را واکنش طبیعی در برابر کنش‌های نیروهای مقابل می‌دانستند و این در حالی بود که در متون بسیاری از کتاب‌های تاریخی و جامعه‌شناسی، بحث خشونت به عنوان یک رسم از سوی مردم و قوای حکومتی پذیرفته شده است و به صورت نمایشی در آمده که اجرای آن از سوی مقامات دولتی حتی در آزادترین جوامع جهانی مجاز شمرده می‌شود.

و در مقابل آنان هزاران بار دست به مبارزه زدند. برای مبارزه کشتند و برای آن کشته شدند. این حقیقت دارد که روش و رفتار آنان، ایشان را از جامعه‌ی خود جدا کرده و به انزوای سیاسی کشانید، اما  اعتقاد به آینده، آنان را در مرکز تاریخ قرار داد. امید به آینده در تاریخ غرب بوده و مرکزیتی دارد. در مسیحیت و مردم‌گرایی پیروان مارکس هم این رمز و راز به همان قدرت حضور دارد و الهام‌بخش. آشوب‌گرایان آزادی مخصوص به خود دارند. مسیحیت انتظار حکومت خدا را می‌کشد و مردم‌گرایان مارکسیست حکومت طبقه‌ی کارگر را طلب می‌کنند.

این سه عقیده، اگرچه در ظاهر با یک‌دیگر اختلافاتی دارند، اما می‌توانند سه شکل و صورت از یک عقیده‌ی آرمان‌خواهانه ی واحد باشد. بدون تردید این سه صورت از یک عقیده، قدرت نگاه‌داری گذشته و خطاهای آینده را در خود حفظ کرده است. به این دلیل در یک نتیجه‌گیری از آشوب‌گرایی و آنارشیست، مانند مسیحیت و مردم‌گرایی، ممکن نیست، اما تاریخ آشوب‌‌گرایان از 1880 تا کنون چه از نظر تبلیغات و چه از لحاظ اعمال خشونت، اسطوره‌ی آشوب‌گرایی نتوانسته است در میان توده‌های مردم جوامع مختلف محبوبینی ایجاد کند و به همین علت هیچ‌گاه، جالب توجه برای بیش‌از اقلیتی کوچک نبوده‌است

 

 

 

بیوگرافی

 

کدوارد

یکی از مشهورترین آثار وی “La via en Blue” «زندگی آبی» یا «افسرده زیستن» است که به توصیف زندگی مردم فرانسه در قرن بیستم پرداخته است.

 

 

 

کتاب آشوب‌گرایان (تاریخ آنارشیست‌ها)، برگردانی است از «the-anarchists» نوشته‌ی رودریکو کدوارد (RodrieKedward)، پروفسور تاریخ و مدرس در دانشگاه ساکس(Sussex).

رودریکو کدوارد در مارس 1936در هاک‌هارست ناحیه‌ی کنت بریتانیا  united-kingdomدر کالج ورکستر و سنت آنتونی شهر آکسفورد به تحصیل پرداخت. وی از سال 1962 به عنوان مدرس در دانشگاه ساکس (Sussex) استخدام شد و در سال 1992 عنوان پروفسوری تاریخ  را دریافت کرد.

کدوارد یکی از برجسته‌ترین تاریخ‌شناسان انگلیسی زبان، فرانسه معرفی شده‌است.

تخصص وی در بررسی شرایط حکومت نظامی فرانسه بعداز 1945 و جنگ جهانی دوم و نهضت مردمی آن دیار است.

توجه به توده های مردم، در بطن آثار وی موج می‌زند.. اینکه چگونه آنان حوادث حساس تاریخی را از سر می‌گذرانند و چگونه، خود بازیگر این حوادث از پیش تعیین‌شده می‌شوند. آنانی که علی‌رغم ناکامی در دگرگونگی جامعه و بزرگ‌نمایی‌شان در عدم پذیرش قوانین رایج جامعه، در همان حال در خلال انقلاب 1968 فرانسه نقش رهبری حزب‌ها را بازی کردند.

بر همین بنیاد «تاریخ شفاهی» یکی از محورهای اصلی روش پژوهش در کارهای رودریکو کدوارد  (RodrieKedward)شمرده می‌شود. یکی از نشانه‌های این نگرش؛ به روشنی در کتاب «The Anarchists» که سرگذشت تاریخ آنارشیست‌های (آشوبگرایان) جهان است، دیده می‌شود.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *