صحنه چهارم از نمایشنامه ایزیس
ایزیس: گریه نکن! تو وظیفهات را انجام دادهای، تو مانع شدهای!
پسر: قسم میخورم که من کوشش کردم که جانش را به خطر نیندازد.
_ صندوق خیلی بزرگ بود؟
_ آری.
_ همانقدر بود که وصفش کردی؟
_ بلی … بلی.
_ به درازای قامت یک مرد؟
_ به درازای یک مرد بلندبالا و تنومند.
_ گفتی که چهار مرد آن را حمل میکردند، شیخالبلد هم با آنها بود؟
_ آری، او این طور میگفت … من به چشم خودم ندیدم.
توفیق الحکیم
توفیق الحکیم نویسنده بزرگ معاصر عرب، در سال 1902، در اسکندریه در خانوادهای متوسط زاده شد. پدرش که قاضی و مستشار دادگاههای دادگستری بود، میخواست فرزندش به همان راهی برود که خود رفته است، ولی توفیق به هنر نمایش گرایش داشت و غالبا با دستههای بازیگران دورهگرد در سیروسفر بود، حتا درس را چندان جدی نمیگرفت…
مقامات بالا از انتشار آثار توفیق الحکیم خشنود نبودند. چند بار تهدیدش کردند که سرانجام توقیف و تحویل محاکم میدهند. ولی از اعتراض افکار عمومی بیم داشتند، زیرا توفیق در میان روزنامهنگاران هواخواهان بسیار داشت.
از توفیقالحکیم 65 داستان و نمایشنامه برجای مانده و بسیاری از این آثار به زبانهای دیگر ترجمه شده است. یکی از این نمایشنامهها، ایزیس است.
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.