به دور از تو تن و توشی نماندهست مرا جان و دل و هوشی نماندهست چنانم درد دوری سود، کز من مگر فرسوده تنپوشی نماندهست اگر شیری کنی بر من بتازی شود پیدا که خرگوشی نماندهست مرا جز تو که شاه نیکوانی پریرویی، پرندوشی نماندهست بیا و کام جان را نوش […]