بایگانی دسته‌ی: شاعرانه ها

پنجم مرداد

پنج مرداد به غروب نشسته است همیشه در تأخیرم گشوده است چشم نیلوفر مرداد در سکوت تیره و تار مرداب و من تماشاگر آنم هنوز! م. ا. جعفری

مینی بوس

خانم کارمند ایران خودرو، آخرین برگ فیش پرداختی‌اش را هم گرفته بود و روی فیش‌های دیگر گذاشته بود، بعدش هم قسمتی از مقنعه‌ی سیاهش را با دست گرفت و تکان، تکان داد. بعد همان‌طور که روی صندلی چرمی چرخان خود نشسته بود، گوشه‌ی جلو مانتو گشاد سیاهش را با دو دست گرفت و تکان، تکان […]

فیروزه ی تن

به آن هنگامچه خوش نشسته بودبر فیروزه ی تنو ان زمان که فریادت می کردکوسه ها را سرگردانشاخه های رقصان شقایق دریاییبه خود می خواندند فیروزه ی تنم.ا.جعفری

طلای موهایت

از پس و پشت لنز سیاه چشمانت بهار بر برهوت کویر دلم جای خوش کرده ست به یاد طلای موهایت گندم زار دلم را می کنم درو و خرمنکوب ها را به قاطر روزگار خواهم بست تا بکوبد گندم های عمر بی حاصل را میدانم حتمن به دیدارم سر خرمن گذر خواهی کرد در خواب […]

به دور از تو…

به دور از تو تن و توشی نمانده‌ست مرا جان و دل و هوشی نمانده‌ست ‌ چنانم درد دوری سود، کز من‌ مگر فرسوده تن‌پوشی نمانده‌ست ‌ اگر شیری کنی بر من بتازی شود پیدا که خرگوشی نمانده‌ست ‌ مرا جز تو که شاه نیکوانی پری‌رویی، پرن‌دوشی نمانده‌ست ‌ بیا و کام جان را نوش […]

پارک شهر در مه

اینجا آمده‌ام برای چه کار؟ نه پیدا من نه پیدا یک درخت پارک شهر گم شده است       در  مه بر فرش برگ‌‍ها ایستاده رفتگر پک به سیگار می‌زند        دزددانه یک شبح برگ تازه می‌شود کلاغ تازه می‌شود صبح از میان مه          تازه می‌شود پدید آمدم […]

ترانه دهم

جویبار به رودخانه رودخانه به دریا شعر من به کام تو می ریزد شیرین و تلخ زلال و زرد آب را من نیالودم از نیستان گذشته‌ام ـ باری پونه‌ها راه را بستند لاله‌ها داغ افزودند پیراهن چاک چاک آوازی به من سپرد سپیده‌ی سحر شد. حسن صانعی، فروردین 64